- قیام کردن
- برخاستن، به پا خاستن
معنی قیام کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- قیام کردن
- برخاستن، برانگیخته شدن، انجام دادن برخاستن، انجام دادن اجرا کردن: مختال آنست که خود را عظیم داند... و بحقوق الله قیام نکند، مشغول شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیام فرستادن پیغام دادن: چرا چو سوی تو نامه و پیام نفرستد ترا بهرکس نامه وپیام بایدکرد. (ناصرخسرو)
کنایه از شور و غوغا کردن، هنگامه برپا کردن
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
هنگامه کردن شور و غوغا و هنگامه بر پا کردن: قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن مسلم نیست طوطی را در ایامت شکر خایی
سنجیدن
برشمردن، بازگو کردن
پاکنویس کردن
پنداشتن، گمان کردن
استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن
پایدار ماندن، پاییدن
مزاحمت، فشار آوردن
افزاییدن افزودن
ممنوع کردن عملی را تحریم، بیهوده از بین بردن چیزی را
فرنافتن کاری را پیش گرفتن دست بکاری زدن، دلیری کردن
به پایان بردن، مردن
پیغام فرستادن پیام دادن: که مرا عیسی چنین پیغام کرد کز همه یاران و خویشان باش فرد. (مثنوی)
رساندن پیغام (کتبی یا شفاهی) ادا رسالت کردن پیام رساندن
درودی رساندن درود گفتن فرنافتن درود گفتن به کسی تهیت گفتن کسی را کلمه سلام را بر زبان جاری کردن
ناقص کردن، معیوب نمودن
برنگ سیاه در آوردن، یا سیاه کردن روی. (چهره) صورت خود را به رنگ سیاه درآوردن، توضیح این کار در ماتم و سوگواری معمول بود
تولید کردن شیار در زمین برای زراعت
آماده ساختن، مهیا کردن
آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن
چیزی را با قیچی برش دادن، قیچی کردن
در کشاورزی شخم زدن زمین برای زراعت، شیاریدن
کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
به نماز ایستادن، قد قامت الصلوه گفتن، قامت بستن، برای مثال بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت / در نماز آیند آن ها یی که قامت می کنند (اوحدی - ۲۰۹)
بر پا داشتن، ثابت و استوار کردن، محکم کردن، پنهان کردن
درود گفتن به کسی، سلام علیک یا سلام علیکم گفتن، سلام زدن
سترون کردن سترون کردن نازا کردن اخته کردن، بی حاصل کردن بی ثمر ساختن، عاری از میکرب کردن
آشکار کردن
در نماز آمدن بر در مسجد گذاری کن که پیش قامتت در نماز آیند آنهایی که قامت می کنند (اوحدی) قامت بستن